پیامبر اکرم ص پس از بازگشت از حجه الوداع، در آخرین روزهای عمر شریف خود جهت نبرد با رومیان که از شمال غربی شبه جزیره عربستان در صدد لشکرکشی به سرزمینهای مسلمانان بودند، سپاهی منظم از مهاجران و انصار مدینه ترتیب داد و به همگان فرمان داد تا در آن شرکت جسته و با رومیان متجاوز به جهاد برخیزند. پیامبر صلی الله علیه و آله، فرماندهی این سپاه بزرگ و پرمخاطره را به جوانی نورس به نام اُسامه فرزند زیدبن حارثه که پدرش پیش از این در جنگ تبوک به دست رومیان کشته شده بود، سپرد. اسامه در آن زمان بیش از هفده یا هجده سال نداشت.
مسلمانان واجد شرایط رزم از انصار و مهاجر، به فرماندهی اسامه در خارج از شهر مدینه اردو زدند. برخی از آنان که از ماجرای غدیر خم و نصب امیرمؤمنان ع به امامت و رهبری مسلمانان از سوی رسول خدا صلی الله علیه و آله دل خوشی نداشته و خروج این سپاه بزرگ از مدینه را مطابق با اهداف و امیال خود نمیدیدند، بر آن حضرت خورده گرفته که چرا وی، جوانی کم سن و سال و کم تجربه را بر آ نان مقام امیری داده است. در صورتی که بزرگان و متنفذان فراوانی در میان یاران و صحابه وی وجود دارند که پیشینه رزم و جهاد آنان در راه خدا بر همگان روشن است و در این راه دارای تجربیاتی فراوان هستند.
سرانجام در حالی که توطئههای بسیاری در مسیر حرکت سپاه اسلام روی داد، این سپاه به سوی روم به حرکت درآمد. ولی هنوز از مدینه چندان فا صله نگرفته بود که از رحلت رسول خدا صلی الله علیه و آلِ باخبر گردید. همین امر موجب اندوه سپاهیان اسلام و دست مایه برخی از فرصت طلبان و بازگشت آنان به مدینه گردید. به همین جهت این سپاه بزرگ برای مدّتی موقّت از هم پاشید و شیرازه آن با پراکنده شدن مسلمانان سوگوار در هم ریخت. تا این که با خلافت ابوبکر بن أبی قحافه، سپاه اسلام به رهبری اسامه به سوی مرزهای روم عازم شد.