آيت الله سید حسن مدرس در حدود سال 1249 ش در قريه «سرابه كچو» از توابع زواره اردستان در استان اصفهان ديده به جهان گشود. سید حسن در 14 سالگى به اصفهان عزيمت كرد و ده سال تمام در آنجا به بحث و تحقيق پرداخت. وى در سال 1272ش به نجف اشرف هجرت نمود و به مدت هفت سال از محضر حضرات آيات علامه سید محمدکاظم يزدى، آخوند خراسانى و نيز ميرزاى بزرگ شيرازى استفاده نمود و به درجات بالاى علمى دست يافت. سيد حسن پس از اخذ اجازه اجتهاد، به اصفهان بازگشت و به تدريس فقه و اصول مشغول گرديد. وى همزمان با اوج گيرى نهضت مشروطه در ايران، وارد صحنه سياست شد و از طرف علما و مراجع شيعه به عنوان مجتهد طراز اول كشور براى نظارت بر قوانين مجلس شوراى ملى انتخاب گرديد. مدرس در سال 1290 ش، امور رسيدگى به مدرسه عالى سپهسالار شهيد مطهرى را به عهده گرفت و مشغول تدريس در اين مدرسه گرديد. در دورههای بعد، مبارزات مدرس، شكل ديگرى به خود گرفت و او بارها با در نظر گرفتن منافع ملت با صاحبان قدرت، مخالفت ورزيد كه تحصن در حرم حضرت عبدالعظيم(ع) در اعتراض به دولت صمصام السلطنه بختيارى، مخالفت با قرارداد استعمارى 1919م وثوقالدوله، اعتراض به كودتاى انگليسى رضاخان و نيز جمهوريت رضاخانى از آن جملهاند. با به قدرت رسيدن رضاخان، سید حسن مدرس به عنوان دشمن شماره يك وى در مجلس، نسبت به زورمدارى ها و قدرت ورزى هاى رضاخان مطرح شد و بر اثر سوء تدبير سردار سپه، طرح استيضاح رضاخان را به تصويب رساند. در اين ميان رضاخان مترصد فرصتى بود كه بتواند اين روحانى آگاه و عالم را از سر راه خود بردارد. رضاخان پس از به دست گرفتن سلطنت و پس از آن كه نقشه ترور مدرس را ناكام ديد، او را در شانزدهم مهر 1307 دستگير و به خواف و پس از مدتى به كاشمر از توابع خراسان تبعيد نمود و پس از ده سال تبعيد، مأموران شاه، وى را مسموم و سپس در دهم آذر 1316ش در 67 سالگى، در حال نماز خفه كردند. قيام مدرس، نخستين جرقه نهضت ضد استبدادی و آخرينِ آن نبود. مدرس، مظهر مقاومت ملت و آن عده از نمايندگان مردم بود كه به رمز توطئه و عمق فاجعه پى برده و معتقد به چاره كار قبل از وقوع حادثه بودند. قيام و مقاومت نستوه و حماسه آفرين مدرس در آن شرايط و جو اختناق و ارعاب، گرچه در لابهلای حوادث مشروطيت به عنوان يك جريان فرعى مطرح شده است، ولى در مطالعه تاريخ نهضت هاى اسلامى، عنوان و جايگاه مستقل و درخشانى دارد. انديشه هاى سياسى مدرس را نه به عنوان يك اعتراض تاريخى بر يك جريان انحرافى، بلكه به صورت يك جريان و نهضت در ارائه تفكر درست و مايه دار سياسى و انقلابى اسلام، و تجديد حيات سياسى، بايد تلقى نمود.