جورج فاکس، صلحطلب انگلیسی در ماه ژوئیه سال 1624 میلادی در انگلستان به دنیا آمد و از کودکی به کار پرداخت. اما در نوزده سالگی دست از کار کشید و در جستجوی حقیقت، سر به بیابان نهاد. وی پس از چهار سال سرگردانی و تفکر، به اعتقاد خودش، چاره ناخوشیهای جهان را کشف کرد و دریافت که این ناخوشیها سه علت اصلی دارد: نخست آنکه ملل مسیحی از معنای واقعی تعلیمات مسیح (ع) بویی نبردهاند. دوم آنکه شبانانِ اجتماع، متعدیتر و ستمکارتر از آن هستند که باید باشند و رمه خلق، فروتنتر و خاضعتر از آن است که باید باشد. سوم آنکه کشتار و خونریزی و جنگهای غیرانسانی، بشریت را به نابودی میکشاند. از این رو، فاکس برای خویشتن جامهای چرمین و کلاهی پهن و لبهدار درست کرد تا از گزند باد و باران و برف در امان بماند و برای تعلیم راه صلح به دنیای دیوانه جنگ، به سفری که تمام عمر طول کشید رفت.
وی طی این سفر، جهاد بی خونریزی خود را برای برگرداندن مسیحیان به مسیحیت آغاز کرد و هزاران نفر را تحت عنوان ارتش صلح به گرد خود جمع نمود. اینان خود را فرزندان نور یا انجمن دوستان میخواندند و بعدها به کویْکِر یا لرزانندگان لقب یافتند زیرا دشمنانشان را به لرزه افکندند. این گروه طرفدار مقاومت جدی در برابر هرگونه بدی بودند و از زندان و مرگ وحشتی نداشتند. بیشتر عمر فاکس به وعظ یا در زندان گذشت و حاکمان جور برای کنترل کردن او، وی را به زندان میانداختند. عقیده فلسفی فاکس و افکار دینی او، بر پایه ایمانش به دوستی، استوار بود. فاکس کوشید تا آن آرامش اصلی را که در قلب زندگی پراغتشاش هر انسان نهفته است به مردم بشناساند. هنگامی که فاکس بر بستر مرگ افتاده بود، پیام دوستی و صلح خود را در تعلیماتی که به پیروانش داد این طور خلاصه کرد: دین صلح را میان برادران خود در هر جا که هستند انتشار دهید. به آنان تعلیم دهید که در همه جهان یک قبله بیش نیست و آن دل آدمی است. در اینجاست، نه در آسمان و نه در زمین، که شما خانه مقدس خدا را میبینید. خدا در دل هر انسانی جای دارد، زیرا در ترازوی رحمت الهی، همه آدمیان یک وزن دارند. جورج فاکس پس از سالها مبارزه برای صلح جهانی سرانجام در سیزدهم ژانویه 1691 میلادی در شصتوهفت سالگی درگذشت.